شهید محراب آیت الله دستغیب

شهید محراب آیت الله دستغیب

شهید محراب آیت الله دستغیب

image description

آیت الله سید محمد هاشم دستغیب

آیت الله سید محمد هاشم دستغیب

حجه السلام سید محمد ابرا هیم دستغیب

حجه السلام سید محمد ابرا هیم دستغیب

حجه السلام سید محمد ابرا هیم دستغیب

آخرین مطالب سایت

article thumbnail

سرچشمه‌های اخلاق انسانی پژوهشگران اجتماعی با دلایل موجه یکسان به عوامل اجتماعی - فرهنگی اشاره می کنند که در ج [ ... ]

article thumbnail

سخن هفته راهى که دنیاى اسلام را بیدار کرد         راهی که شما پاسداران و فداکاران عزیز، در راه پیروزی انقلاب  [ ... ]

article thumbnail

جستاری در علل پیمان شکنی کوفیان       آنان که کوفه را می‌شناسند می‌دانند که سابقه پیمان شکنی‌اش بیش از سابق [ ... ]

article thumbnail

  کمک و یاور همسر باشید مصداق بارز و الگوی کامل صدیقین، حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام)و همسر بزرگوارشان زهرا [ ... ]

خانه

چرا نهضت مشروطه شکل گرفت؟


چرا نهضت مشروطه شکل گرفت؟


نهضت مشروطه
اگر این جنبش مشروطه اتفاق نیفتاده بود و درس عبرت برای رهبران دینی ما نبود شاید انقلاب اسلامی‌ای هم در کار نبود. نتیجه استبداد شاهان قاجاری خشم ملتی بود که مانند آتشفشانی سرریز کرد و شاید اگر رهبری دینی قوی‌ای پشت آن بود و از غربیها و غربزده‌ها غفلت نمی‌شد ما مردمی پیشرفته‌تر از اروپاییان تازه به دوران رسیده بودیم.
نهضت مشروطه
اگر یک ذره‌بین دست بگیریم و تاریخ پر افت و خیز ایران را نگاه کنیم می‌رسیم به دوره‌ای که در آن انقلابی صورت گرفته و ملت را بر ضد شاهان مستبد شورانده است. شاید بتوان گفت یک جنبش که نظیرش در زمانهای قبل از آن وجود نداشته ولی راه را برای یک انقلاب پربارتر و موفقتر باز کرده است. اگر این جنبش مشروطه اتفاق نیفتاده بود و درس عبرت برای رهبران دینی ما نبود شاید انقلاب اسلامی‌ای هم در کار نبود. نتیجه استبداد شاهان قاجاری خشم ملتی بود که مانند آتشفشانی سرریز کرد و شاید اگر رهبری دینی قوی‌ای پشت آن بود و از غربیها و غربزده‌ها غفلت نمی‌شد ما مردمی پیشرفته‌تر از اروپاییان تازه به دوران رسیده بودیم.

روزگاری مردمی زندگی می‌کردند که از خودکامگی‌های شاهان قاجاری خسته شده بودند و دلشان زندگی آزاد و بدون خفقان را می‌خواست. آنها به دنبال عدالتی بودند که سالها آن را در لابلای زندگی روزمره‌شان گم کرده بودند و حالا با دیدن این همه بی‌عدالتی به دنبال راه چاره می‌گشتند.

ماجرا از این قرار بود که حرف فقط حرف شاهان قاجاری بود و آنها هم جز به منفعت خود فکر نمی‌کردند. کار به جایی رسید که مردم روز به روز سفره‌هایشان کوچکتر می‌شد و مجبور بودند اجناس مورد نیازشان را گرانتر از همیشه بخرند. تمام صنایع، خام صادر می‌شد و برعکس اجناس وارداتی که ایران را تبدیل به یک بازاری برای کشورهای بیگانه کرده بود. از همه مهمتر بیکاری که روز به روز بیشتر می‌شد و کسی هم جوابگو نبود و همین فقر مردم را بیش از پیش کرده بود. همه این مصیبتهای معیشتی ملت و تفریحات فرنگی دولتیها که زیر زبانشان مزه کرده بود به کنار، دین و اعتقاد مردم هم به باد سخره گرفته شده بود. شاید مهمترین آنها اقدام ساخت بانک روسی در قبرستان مسلمانها بود، که با این ساخت و سازها استخوانهای تازه مردگان از زیر خاک بیرون آمد و در عوض این بی‌احترامی، روسها تمام اجساد و استخوانها را درون چاهی ریختند. این عمل ناشایسته روسها، مردم را تا جایی تحریک کرد که باعث حمله آنها به ساختمان بانک و تخریب آن شد. شاید هم توهین آقای نوزبلژیکی در پوشیدن لباس روحانیت و شرکت در مجلس رقص بوده است. در کنار خشم مردم عوام، بودند روشنفکرانی که با دنیای بیرون از ایران در تماس بودند و اوضاع و احوال ملتهای دیگر را پیش چشم می‌گذارنیدند.

انقلاب کارگران روسی برای رسیدن به حق و حقوق خود در حالی رخ می‌داد که مهاجران بیکار ایرانی بسیاری که برای کار به آنجا رفته بودند نظاره‌گر آن بودند. همچنین شورش هندیها بر ضد کمپانی انگلیسی که نتیجه‌اش بیرون آمدن از زیر پرچم استعمارگر انگلیس شد. دامنه این جنبشها و انقلابها مصر را هم درنوردید و آنجا هم روزنامه‌هایی مثل حکمت و ثریا نقش فعالی در رساندن خبرهای مشروطه‌خواهی به ایران ایفا کردند. شاهان قاجاری بخاطر ترس از جوش و خروش مردمی ورود این روزنامه‌ها را به ایران منع کردند و روشنفکران این مطالب را به صورت مخفیانه گرد می‌آوردند.

تازه بعد از جا افتادن قضیه استبداد شاهان برای مردم نوبت می‌رسید به استعمارگریهای دو قدرت بزرگ آن روزها، همان کدخدای این روزهای ملت ایران. روسها با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز نیروهای ایرانی را شکست دادند و معاهده‌های خفت بار گلستان و ترکمانچای را به فتحعلی شاه تحمیل کردند. انگلیسیها هم برای اینکه از رقیب خود جا نمانند نواحی جنوبی ایران را اشغال کردند و قرارداد پاریس را به شاه قبولاندند. شاهان قاجاری با این عهدنامه‌ها توانستند نواحی شمال و جنوبی را بازپس بگیرند ولی آنجا بود که ملت فهمیدند سر دادند، کلاهم دادند، دو قوز و نیم بالاتر هم دادند. چرا که در عوض شناخته شدن قاجاریها به عنوان حاکمان قانونی ایران، دو کشورگرجستان و ارمنستان و هم چنین حق کشتیرانی در دریای خزر را از دست داده و چشمشان را به روی افغانستان هم بسته بودند و تازه غرامتی به مبلغ سه ملیون پوند به تزار روسی پرداخت شده بود.


مهمتر از همه این بود که روسیه و بریتانیا با امتیازات تجاری به دست آورده‌شان می‌توانستند هر کجا که خواستند مرکز کنسولی و تجاری دائر کنند و خودشان را از مشکلاتی مانند پرداختهای زیاد گمرکی، تعرفه‌های داخلی، محدودیتهای مسافرت داخلی و قضاوت دادگاه‌های شرعی آسوده کنند. از اینجا قضیه آشفتگی‌های اقتصادی ایران وابسته شروع می‌شود؛ چرا که در سالهای 1209تا 1279 شمسی میزان واردات - به ویژه منسوجات کارخانه‌ای، محصولات فلزی، شیشه، شکر، چای و ادویه- از دو ملیون پوند به بیش از پنج ملیون پوند رسید. از آن طرف میزان صادرات- بیشتر پنبه خام، ابریشم، گندم، برنج، تنباکو، پوست و فرش- تقریبا از بیست ملیون پوند به 3/800/000 رسید.

همه این عوامل دست به دست هم دادند تا مهاجرت صغری به ری و تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم اتفاق بیفتد و در نتیجه مظفرالدین شاه درخواست متحصنین را پذیرفت. در ادامه عین الدوله از اجرای کامل خواسته‌های مردم سرباز زد و پس از درگیری و کشته شدن یک طلبه دوباره تجمعات مردمی و مهاجرت کبری و در نهایت تحصن در حرم حضرت معصومه آغاز گشت. بعد از آن بود که با افزایش تعداد مهاجرین در قم با در خواست آنان موافقت شد و شاه فرمان مشروطیت را در 14 مرداد 1258 شمسی صادر کرد.

تا اینجا همه افکار و اعتقادات در کنار هم بودند و شکافی بین اقشار مشروطه‌خواه نبود. ولی این اول راه بود و در این مقطع زمانی حق و باطل بر مردم مشتبه و مشروطه به انحراف کشیده شد. در تدوین قانون اساسی دو دیدگاه متضاد پیش آمد. یک طرف دیدگاه روحانیت بود و در راس آنها شیخ فضل‌الله نوری، که تمام همت خود را گذاشته بودند تا روحانیت و اعتقادات دینی را در راس قانون اساسی قرار دهند و نگذارند سیاستهای انگلیسی وارد تدوین قانون شود. طرف دیگر غربزده‌هایی بودند که تمام پیشرفت ملت را در کپی برداری از اصول غربی می‌دانستند تا جایی که بعضی‌هاشان اعتقاد داشتند باید از فرق سر تا ناخن پا را فرنگی کنند.

از طرف روحانیت، رهبری اصلی نهضت بر عهده مرجعیت عام شیعه؛ مرحوم آخوند خراسانی بود که در نجف زندگی می‌کردندو این مدیریت از راه دور روحانیت نجف بالاخره کار دستشان داد، چون دشمنان به اسم مشروطه هر کاری خواستند انجام دادند و نگذاشتند شیخ فضل‌الله حقایق را به نجف اطلاع دهد و در نتیجه مرحوم آخوند هر گونه مخالفت با مشروطه را حرام اعلام کرده بودند. بعدترها آخوند خراسانی در این رابطه گفته بود:« من می‌خواستم سرکه درست کنم، شراب از آب در آمد و به ایران می‌روم که خمره‌ی شراب را خودم بشکنم.». و از اینجا به بعد بود که شیخ شهید، شیخ مستبد شد.

نظر شیخ فضل‌الله این بود که مشروطیت از دیگ پلوی سفارت انگلستان سر درآورده و بعدها مشخص شد که او پر بیراه نمی‌گفته. مردم شیخ فضل‌الله را مخالف مشروطه و موافق با مستبدان می‌دانستند و با شوی تبلیغاتی روزنامه‌های وابسته به غرب کار به جایی رسید که ملت در پای دار مرجع تقلید خود به جشن و پایکوبی پرداختند و آنجا بود که فاتحه مشروطیت خوانده شد و با اتفاقاتی که در آینده رقم خورد فردی بر سر کار ملت آمد که دشمن درجه یک مشروطیت بود و هنوز که هنوز است خاطرات تلخ میر پنج قلدر فراموش نشده است.

اگر در این برهه حساس تاریخی مردم و و بالاخص روحانیت بصیرت داشتند و از سیاستهای روباه پیر غفلت نمی‌کردند هرگز چنین اتفاقات تلخی نمی‌افتاد و محال بود مشروطه و عدالت خواهی سر از ناکجا آباد درآورد. بیداری و بصیرتی که بارها و بارها مقام معظم رهبری در مقاطع مختلف و حساس که فتنه‌ها بیداد می‌کنند بر آن تاکید دارند و عام و خاص را به سمت آن فرا می‌خوانند.


پیشنهاد برای مطالعه بیشتر:
1- سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ 1368/7/12 و 1388/12/6
2- ویژه‌نامه داستان نهضت مشروطه (شیخ مستبد بر دار رفت! نوشته دکتر احمد رهدار)
3- ویژه‌نامه داستان نهضت مشروطه (بحران رهبری در مشروطه نوشته سید مصطفی تقوی)
4- نهضت مشروطه، نوشته محمد محمدی، آبان 93، سایت پژوهشگاه باقرالعلوم