عالم جلیل مرحوم ملامحمد حسن قزوینی می‎گوید:

 

من در سفر حجّ به محلی رسیدم که در شام سر منور حسین (ع) را در آنجا گذاشته بودند؛ در باغستانهای آنجا مسجدی بود به نام مسجدالحسین (ع) و من چون داخل مسجد رفتم در یکی از ساختمان‎های آن پرده‎ای آویخته دیدم. چون آن پرده را کنار زدم سنگی دیدم در دیوار به کار برده شده بود و دیدم گردن سری در آن سنگ آشکار است، و نیز دیدم خون منجمد و خشک شده بر آن گردن مشاهده می‎شود. چون چنین دیدم از خادم آن مسجد از آن سنگ و گردن و خون منجمد پرسیدم؟

خادم گفت: این سنگ جای سر مبارک حسین بن علی (ع) است. زیرا وقتی آن سر را از عراق آوردند بر این سنگ نهاده و اثرش در این سنگ ظاهر شد چنانکه می‎بینی، و من مدّتها است که داخل این عمارت صدای تلاوت قرآن می‎شنوم. و هر سال بعد از نصف شب عاشورا در این موضع نوری ظاهر می‎شود، آن نور در این سنگ اثر می‎کند و از آن خون ترشّح می‎‎نماید، و می‎ماند و منجمد می‎شود.

و من از گذشتگان خدّام این مسجد همین قِسْمْ شنیده‎ام و از این سنگ و اثر ترشّح خون و منجمد شدن آن و تلاوت قرآن به من خبر داده‎اند.