بر بال قلم

 

کدام دادگاه حقّی، کسی را به جرم پاکی، محکوم به نابودی میداند؟ کدام محکمه ی عدلی، صفا و دوستی را محکوم می کند و کدام انسان منصفی، حکم صید کبوتری می دهد که در اندیشه ی آزادی از قفس بسته ی تن است.

ای تکه تکه های تن آسمانی اش، فریاد برآرید! ای محاسن سپید و غرق به خونش بگویید که همه ی پروانه های عاشق به عشق پاک او رشک می برند...

و شما ای پاره پاره های عمامه ی سیاه پیر شیراز! چون قاصدک سبک بال به پرواز درآیید و به محراب نگران و چشم به راه بگویید که: «دستغیب صد پاره شد، دیگر نمی آید!»

پیر شیراز، چو پروانه ز شوق رخ دوست

خوش در آتش شد و آتش به همه عالم زد

تا شد آن آیت تقوی و یقین، غرقه به خون

به دل عارف و عامی شرر از این غم زد

در آن ظهر دل انگیز جمعه، که دلهای عاشق از نام ولی عصر -ارواحنا فداه - آکنده بود، حضرت آیت اللّه دستغیب به اقتدا از مولای خویش «ابا عبدالله الحسین» با رویی خونین به ملاقات حضرت صدیقه ی طاهره (س) رفت؛ تا با شهادتش سندی دیگر باشد بر مظلومیت آل رسول...

آثار علمی، عملی و عاشقانه ی او نشان از تلاطم روح بی قرار و مشتاقش در محضر اللّه - جل جلاله - داشت و برای ره پویان معرفت، چونان فانوسی بود در شب تار تحیّرها.

«داستانهای شگفتِ» عشق او، نُقل محفل صاحبدلان بود و فکر روز «معاد» و توسلش به «صدیقه ی کبری» و «سیدالشهدا» بوستان دل با صفایش را معطّر از رایحه ی حضور کرده و از تعفّن غفلت و خارهای «گناهان کبیره» زدوده بود.

مسجد جامع عتیق، برای همیشه تشنه ی زلال تفسیر و عطر بیان او باقی ماند و زمزمه های دل انگیز موعظه هایش همچنان در گوش جان مشتاقان، نوازشگر مانده است.

او رفت؛ امّا دست غیبی شد بر سینه ی دشمنان انقلاب و سندی جاودان بر حقانیت مظلومان شیعه. یادش گرامی باد.(، خیمه - شماره 9)

 

منبع :  https://b2n.ir/94578