خانه

استخاره،مرگ

آیت الله میرزا ابراهیم محلاتی، یکی ازدوستان صمیمی وعلاقمندان به آیت الله بیدآبادی همیشه ازدعای خیر ایشان بهره مند می شد.روزی در ضمن نامه ای به آیت اله بید آبادی نوشته بود:«آقا ظاهراً دیگر شما مارا از دعا فراموش کرده اید! آنگاه عرض ارادت نموده، التماس دعا می گوید؛غافل از اینکه آیت الله بید آبادی همیشه برای سلامتی او دعا می کرده است چنانکه در آن شب آن شب جناب میرزا ابراهیم محلاتی در شیراز زندگی می کرد،تنها به طرف منزل در حرکت بود وچون تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود،چیزی قابل دیدن نبود...

 

کم کم نزدیک منزلش می شد ناگهان صدای عطسۀ مردی میرزا را به خود آورد وبه دنبال آن از زیر طاق جلو منزل،مرد مسلّحی بیرون پرید وجلو میرزا قرار گرفت.میرزا که کمی ترسیده بود فهمید که صدای عطسه از این مرد بوده است.مرد که صدایش کمی گرفته به نظر می رسید از میرزا خواست که برایش استخاره کند.میرزا تعجب کرد! در این تاریکی شب،دراینجا پنهان شده برای یک استخاره؟ به هر حال میرزا با تسبیح برای او استخاره کرد،اما بد آمد، مردگفت:

-آقا استخارۀ دیگری کنید!

- باز هم بد آمده-یکبار دیگر هم استخاره کنید.این یکی هم بد است !

مرد نزدیکتر آمد ودست میرزا را بوسید وشروع به عذر خواهی کرد.میرزا که بر تعجبش افزوده شده بود،سبب عذر خواهی را پرسید.؛ مرد در حالی که اسلحۀ خود را به میرزا نشان میداد جواب داد:«آقا! مرا وادار کرده بودند که امشب شما را با این اسلحه بکشم ومن هم در اینجا پنهان شده بودم،اما به محض اینکه شمارا دیدم، بی اختیار عطسه ام گرفت. در این هنگام مردد شدم وبا خودم گفتم استخار کنم،اگر خوب آمد،شما را می کشم وتا سه مرتبه برای کشتن شما استخاره کردم وهرسه بد آمد! دانستم که خداوند راضی نیست وشما پیش خداوند آبرومندید.»

آیت الله میرزای محلاتی پس از شنیدن این سخنان خدای را شکر گفت که در یک شب سه بار اورا از مرگ حتمی نجات داده است،اما او هنوز نمیداند که این چه راضی است!

پس از چندی دوست قدیمیش،آیت الله بید آبادی-که درآن زمان در اصفهان زندگی می کرد-برای ایشان پیغام فرستاد که : «من شما را از دعا فراموش نکرده ام،چنانکه در فلان شب خطر مرگ سه مرتبهمتوجه شما شد و من از حضرت ولی عصر«عجل الله تعالی فرجه الشریف» سلامتی شما را خواستم وخداوند شما را حفظ نمود.»

منبع:داستانهای شگفت شهید آیت الله دستغیب(ره)